نی نی دوم

بنیتای قشنگم شما انقدر دختر خوبی بودی که از وقتی که به دنیا اومدی مامان بازم دوست داشت که بچه دار بشه ولی به خاطر سرکار رفتن یکم سخت بود برام ولی بالاخره در سال 1400 من و بابا تصمیم گرفتیم که یک نی نی دیگه مثل خودت شیرین داشته باشم بالاخره بعد از سفر به آنتالیا که آخر خرداد 1400 رفتیم تصمیم جدی به بچه دار شدن کردیم و در تاریخ چهارشنبه 30 تیر مامان بی بی چک زد و دید مثبت شد اول به بابایی گفتم ولی صبر کردیم تا مطمئن بشیم مامان فردا صبح زود رفت آزمایش داد و ظهر باهم رفتیم جواب گرفتیم و دیدم بله مثبته و اومدم خونه یک نوشته دادم دستت که روش نوشته بود خواهر جون من دارم میام پیشت تو با خوندن اون موضوع رو متوجه شدی و پریدی بغل من و باورت نمیشد من و بابا از این عکس العمل تو خیلی خوشحال شدیم .

تو از اون روز به بعد خیلی هوای مامان رو داشتی و اسم نی نی رو گذاشتیم فندق . تو هرروز باهاش حرف میزنی و خیلی مراقب من و نی نی هستیم .

فردا یعنی 21 مرداد 1400 باید برای اولین سونوگرافی و صدای شنیدن قلب نی نی بریم (در حال حاضر در هفته 7 هستیم ) قرار شده تو و باباسهیل هم با من بیاید امیدوارم همه چی به خوبی پیش بره و هرچی خیره سر راه زندگیمون قرار بگیره .

خیلی دوستت دارم دختر زیبای مامان . شما حدس میزنی فندق پسر باشه خودمم همین ولی بابا سهیل میگه دختره . البته دو ماه دیگه جنسیت معلوم میشه ولی برای من و بابا سلامتی از همه چی مهمتره

در حال حاضر فقط باباوحید و مامان اتی و دایی امیر و مامان سرور و باباعباس میدونن ما تصمیم گرفتیم تا وقتی صدای قلب فندق رو شنیدیم و خیالمون راحت شد به بقیه بگیم.