، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

بنیتا دختر بی همتا

تولد 4 سالگی عشقم

دختر قشنگ مامان امسال یک جشن تولد برات توی مهد گرفتیم و مثل همیشه هم یکی بابل که عمه ناهید و نادیا برات گرفتن .کیک امسالت و من و تو باهم رفتیم و خودت انتخاب کردی پرنسس من.                 ...
3 دی 1396

سوراخ کردن گوش

بنیتا عزیرم روز 9 مرداد 96 بود که بعد از اینکه از مهد اومدی گفتی مامان همه تو مهد گوششون و سوراخ کردن منم میخوام ما هم تصمیم گرفتیم چون خودت خواستی بریم . من و شما و بابایی رفتیم دکتر منم به هوای شما گفتم گوشمو سوراخ میکنم چون سوراخ گوش من بسته شده بود. اول من نشستم و گوشمو سوراخ کردم با اینکه خیلی درد داشت ولی به روی خودم نیاوردم که شما دردت نیاد حالا نوبت شما بود نشستی تو بغل من و حسابی پشیمون شده بودی با بدبختی دکتر تونست گوشتو سوراخ کنه کلی گریه کردی و آقای دکتر بهت استکیر جایزه داد از مطب اومدیم بیرون رفیتم بستنی خوردیم و تخم مرغ شانسی جایزه خریدی و کم کم آروم شدی ولی شب همش تو خواب کابوس میدیدی و دستت و میزاشتی رو گوشت می...
10 مرداد 1396

روزانه های بنیتا

دخر قشنگ بازم ازت عذر میخوام که خیلی دیر به وبلاکت سر میزنم آخه این روزها خیلی سرم شلوغه و غم از دست دادن خاله بدری خیلی اذیتمون میکنه .  دختر قشنگم الان تقریبا سه ماهه که به مهدکودک میری و وقتی میای خونه حسابی خسته هستی.گاهی بی خودی بهانه میگیری مخصوصا موقعهایی که خوابت میاد کلی نق میزنی ولی بازم خیلی شیرین هستی. این روزها وقتی نگاهت میکنم میبینم که چقدر قدت بلند شده و حسابی بزرگ شدی و داری از اون حالت بچگی به یک خانم تبدیل میشی و مامان کلی کیف میکنه . این روزها بابا زیاد میره ماموریت و من و تو باهم خیلی تنهاییم ولی همیشه از خدا ممنونم که تو مونس و همدم همه این روزها و روزهای سختی من هستی و تمام امید من به بودن تو هست . مامان ...
3 ارديبهشت 1396
1